ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

آن‌دم که می‌بینی کسی واقعا دارد می‌خندد، لحظه ای انگار همه جا متوقف می‌شود. بعد تو می مانی و قلبت که دارد می‌لرزد.وقتی خنده‌اش را می‌بینی، مثل زمانی است که فقط دمی، ناگهان کسی که دوستش داری، دستت را لمس می کند، ثانیه ای دستت در دستش قفل می شود و بعد انگشتان هم را رها می کنید. نفس های تو اما به خاطر لبخندی که نمی توانی پنهانش کنی، همچنان می‌لرزند.گاهی آن خنده را که می بینی، هر چیز جز آن خاموش می‌شود. گاهی هم آن را که می خوانی، همه لغات اطرافش پر می کشند.ساعتی خنده‌ای را می‌خوانی، از آن پس، لحظه ای نیست که طنینش گوش هایت را پر نکند.خنده‌ای، همان که حقیقتا واقعی هست، را می بینی. و خنده، گاه و بی‌گاه در ذهنت مرور می‌شود.و تو با هر دفعه که سکوتِ درونت را می‌بُرد متوجه می‌شوی، هنوز کسی را داری که در آغوشش بگیری. که پشت پرده‌ی چشم‌هایت، شب‌هنگام، با او روی سقف ماشین بنشینی و به ماه بنگری. او بخندد و تو گوش کنی.*برای سامی، و برای یک نفر، که مجبور نباشم پول اینترنتشو بدم* ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion12 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 23 آذر 1401 ساعت: 6:16